درحصرت دیدنش مردن...
حس عجیبی دارم...
انگار خیلی از من دور شدی...
امروز دیدمت درس زمانی که تومنو نمیدیدی...
قلبم لرزید...
چشمات...
یادش دیونم میکنه...
یاد لحظه ای که تو آغوش من بودیو بوسیدنشون شیرین بود برام...
نمیدونم شاید رد لب های کس دیگ روشون باشه...
نفسمو توسینم حبس کردم تا جلو بغضمو بگیرم...
دویدم طرفت که نگاتو از من نگیری...
بی دلیل صدات زدم: نرو...
ولی لابه لای جمعیت تورو گم کردم...
احساس درد کل وجودمو گرفته...
چراغ های راه روی بیمارسان پشت سر هم رد میشن و من اسم تورو زمزمه میکنم:
نرو تنهام نزار...
دکترا داد میزن ببرینش اتاق عمل...
ولی دیگ خیلی دیر شده...
جونی عاشق با قلبی خسته درغروب غمگین با مرگی سخت و در حصرت دیدن عشقش چشم از
دنیای بی کسی و غریبی بست و سمت آسمون پرکشید...
تسلیت قلب صبورم دیگ اون دوست نداره...
نظرات شما عزیزان:

بت منی شکستمت وقتی خدای من شدی
ببین به یک نگاه تو تمام من خراب شد
چه کردی با سراب من که قطره قطره آب شد
به ماه بوسه می زنم به کوه تکیه می کنم
به من نگاه کن ببین به عشق تو چه می کنم
به ماه بوسه می زنم به کوه تکیه می کنم
به من نگاه کن ببین به عشق تو چه می کنم
منو به دست من بکش به نام من گناه کن
اگر من اشتباهتم همیشه اشتباه کن
نگو به من گناه تو به پای من حساب نیست
که از تو آرزوی من به جز همین عذاب نیست
هنوز می پرستمت هنوز ماه من تویی
هنوز مومنم ببین تنها گناه من تویی
به ماه بوسه می زنم به کوه تکیه می کنم
به من نگاه کن ببین به عشق تو چه می کنم
به ماه بوسه می زنم به کوه تکیه می کنم
به من نگاه کن ببین به عشق تو چه می کنم